تفسیر قرآن

(سلسله مباحث استاد خیرخواه)

تفسیر قرآن

(سلسله مباحث استاد خیرخواه)

تفسیر سوره مبارکه فلق

سوره ی مبارکه ی فلق از نظر مرتبه ی نزول و مطالب مورد بحث در آن ( پناه بردن به خدا )، به سوره ی ناس شباهت دارد . . .

"سوره مبارکه فلق"

 

سوره ی مبارکه ی فلق از نظر مرتبه ی نزول و مطالب مورد بحث در آن ( پناه بردن به خدا )، به سوره ی ناس شباهت دارد. در زبان عربی، ریشه ی کلمه ی "فلق" به معنی "پر شدن و سپس شکافتن" است . فلق به معنی "طلوع صبح" و "تولد یک موجود" و یا به عبارتی، "آفرینش یک موجود زنده" نیز آمده است و  همچنین نام چاهی در جهنم می باشد.

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

1-     " قل اعوذ برب الفلق "  "بگو، پناه می برم به ربّ فلق."

ای پیامبر، بگو پناه می برم  به ربّی که ربّ فلق است. یعنی ربّ شکافنده. ربّی که پرده ی ظلمت را می درد، تاریکی را به نور،  و شب را به روز تبدیل می کند.

" إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى ..."  انعام 95

همانا خداوند،  شکافنده ی هسته در عمق زمین است و از دل ظلمت، نور را پدید می آورد."

پناه می برم به آن پروردگار شکافنده، تا مرا از ظلمت و هلاکت هرگونه شّری، نجات دهد و چه بسا خداوند آن شر را به خیر تبدیل کند. من خود را به او می سپارم که همه ی عالم به تدبیر اوست و بدون اراده ی او ، امری حادث نمی شود و ربّ فلق، یعنی آن که شر را به خیر تبدیل میکند.

 

2-  " من شر ما خلق " " از شرّ هر آن چیزی که خدا آفریده است."

 در این آیه شر را به معنی عام آن به کار برده است و  شامل هر گونه شرّی می شود. از قبیل شرهای درونی و بیرونی، شرّ شیطان و  یا شرّ ناشی از حوادث طبیعی. شرور، از نظر علت وقوع، دو نوع می باشند:

الف: شرّی که خداوند به واسطه ی آن، ما را آزمایش می کند. در این شر، عمل انسان در ابتلاء به آن، نقشی ندارد و این "شر"، تنها یک آزمون الهی است. خداوند این نوع  شر را در مسیر بنده ی خود قرار می دهد تا بندگی ،  صبر و بردباری، و نفس او را آزمایش کند. مانند زمانیکه انسان روی یک سطح لغزنده زمین می خورد و عضوی از بدن او شکسته می شود.

 ب:  شری که معلول فعل انسان است.

در این نوع ،  عامل و علت شر، فعل انسان است. انسان کاری انجام داده است که استحقاق آن "شر" را دارد.

هنگام وقوع شر، تشخیص نوع شر مشکل است،  هرچند ممکن است انسان مرتکب گناهی شود و احساس کند که آن "شر"، به علت آن گناه بوده است.

 

 

* * * * * * * * * * *

 

این جهان کوه اسـت و فعل ما  نِدا             سـوی مـا آرد  نِـدا هـا  را  صـدا

 

* * * * * * * * * * *

 

 

 

 

 

خداوند می فرماید: " این سنت من است که هر گاه مجرمی مرتکب جرم شود، خشم من او را تعقیب می کند و تا از او تقاص نگیرد، دست از سرش بر نمی دارد." و این که جرم کوچک یا بزرگ باشد، تفاوتی نمی کند.

" ولا یردّ بأسنا عن المجرمین" (سوره یوسف -110 ) یعنی خشم و بلای ما از مجرم در نمی گذرد. (و چنانچه  بنده حرکتی در جهت از بین رفتن آن جرم کند، بلا رفع میشود.)

به عنوان مثال آنگاه که حضرت یوسف،  امیر مصر می شود، برادران او به سبب قحطی و تهیه ی آذوقه به رنج می افتند و بنیامین به جرم دزدی بازداشت می شود. در  آیه ی 80 سوره ی یوسف آمده است که برادر بزرگ یوسف می گوید: " آیا می دانید چه چیز باعث شد که چنین گرفتار شدیم؟  آیا به یاد دارید که ما با یوسف چه کردیم؟ ( با آنکه 40 سال از آن ماجرا گذشته بود.)" به عبارتی علت گرفتاری های آن ها در مصر به آن برادر الهام شده بود و با خود می اندیشید، که یوسف را در چاه انداختیم و به پدر دروغ گفتیم.  با پدر عهد کردیم که یوسف را برگردانیم و شرمنده ی پدر شدیم، قحطی آمد و به رنج افتادیم. ( یوسف امیر مصر شد در حالی که به ما تهمت دزدی زدند و خوار شدیم. )

ممکن است شرور بلافاصله پس از ارتکاب گناه رخ دهد و یا  ممکن است با فاصله ی زمانی طولانی تری در برزخ، قیامت و جهنم دامن آنان را بگیرد.  همچنین احتمال دارد که  فردی به سبب گناهان خود، به سختی جان دهد و یا شکنجه های برزخی و عذاب جهنم  برای او مقرّر گردد. از طرفی اگر انسان گناهی مرتکب شود که استمرار داشته باشد، مانند بی حرمتی به پدر و مادر یا سبک شمردن نماز، شر و عذاب آن هم متعدد خواهد بود و عذاب الهی هم در دنیا و هم درآخرت گریبان او را خواهد گرفت.

وگاهی عامل شر، آنگونه که ذکر شد فعل انسان نیست بلکه تنها یک آزمون الهی است. همانطور که می دانیم، خداوند برخی از انبیاء و اولیاء را گرفتار کرد. مانند: یوسف(گرفتار حسادت برادران)، ایّوب(گرفتار بیماری) و حسین ابن علی(گرفتار حاکمی ظالم)

 

غمـناک نباید بود از شـرّ حسود ای دل

شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد

 

خداوند در سوره ی انعام، آیه ی 160  می فرماید :

 

" اگر نیکی کردی  ده برابر آن به تو باز می گردد و اگر بدی کردی معادل آن به تو بدی  بر می گردد."

نظام هستی آنقدر ظریف و دقیق است که نقصانی در آن نیست و همه چیز تحت اراده، حکمت و مصلحت خداوند است. هر کسی باید جایگاه خود را بشناسد. آدمی به صبر، تقوی، حلم و شفاعت آزموده می شود و جزای عمل خود را می گیرد. او باید بیاندیشد که بلا از کدام ناحیه حادث شده است.

در زمان پیامبران،  بعضی از مردم به آنها می گفتند: وجود شما پیامبران شوم است زیرا از وقتی شما آمده اید، به ما شر رسیده است.  

قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ  (یس 18)

پیامبران گفتند: این فال بدی  که شما می گویید از ناحیه ی خودتان است، اگر به عقب برگردید و گذشته ی خود را به یاد آورید.)

قَالُوا طَائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَئِن ذُکِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ -  (یس 19)   

 

حال سؤال این است که اگر کسی خود را به خدا بسپارد و از خدا بخواهد که  او را از هر شری در امان دارد، آیا در امان خواهد ماند؟ پاسخ این است که اگر او با اعتقاد کامل و از صمیم قلب از خدا تقاضا کند، خداوند او را حفظ خواهد کرد و راهی روشن برای او باز خواهدشد. ممکن است بیمار شود یا به زندان افتد. ولی با یاری خداوند، این بلاها نه تنها شر نیستند، بلکه به پلی برای عروج و کسب مراتبی تبدیل خواهند شد. فلق یعنی همین تبدیل شر به خیر. (" کودک را به دریا بیانداز . دشمن ما، او را از آب خواهد گرفت و کودک نزد  او در امان خواهد بود." سوره طه)

 

و اما شر خاص در سه آیه ی بعد، مطرح شده است،  که بیشتر انسان ها به آن دچار می شوند و  اهمیت زیادی دارد.

 

3- "و من شر غاسق اذا وقب" "و(به خدا پناه می برم،) از شرّ تاریک کننده هنگامی که نفوذ می کند و تاریک میگرداند."

"غاسق " اسم فاعل است. به معنی هر موجودی که به حفره ی دل وارد می شود.

"وقب" یعنی پس از وارد شدن به حفره ی دل، شکاف، نقص و خلل ایجاد می کند.

 

یک دم غریق بحـر خدا شو گمان مبر

کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

 

در دامن امن خداوند باش که اگر در  آب هفت دریا غوطه ور شوی،

حتی یک تار موی تو تر نخواهد شد.

 

اگر با ایمان کامل بگویی " ...اعوذ بربّ الفلق" ، می توانی مثل موسی خود را در دریا بیاندازی و ایمن باشی.

  "بگوای پیامبر من به خدا پناه می برم از شرّ تمام آنچه مرا مورد تهدید قرار می دهد."

کلمه ی "غاسق" در بر گیرنده ی مواردی است که بیشترین تهدید را برای انسان دارند. از قبیل: ایجاد کننده ی تاریکی، ابتدای تاریکی شب(مغرب)، اوج تاریکی شب(عشاء)، وجودی که ظلمت و تاریکی ایجاد می کند، و در نهایت به معنی حیوانات موذی که انسان را آزار می دهند. "غاسق" در لغت همان "تاریک کننده" است و معانی دیگر آن شامل مواردی است که به نحوی آسیب می رسانند.  مانند:  شیطان، حیوان موذی و ...

"وقب" به معنی ورود در حفره است و در اینجا  شدت  تاریکی را بیان می کند. " و از شرّ  آن وجود تاریکی بخش، وقتی که وارد می شود و به تبع آن ظلمت ایجاد می گردد." و نوع نفوذ آن، نفوذ در حفره ی  دل است. شیطان در کمین است تا در دل انسان نفوذ کند و نقطه ی سیاهی در قلب او ایجاد نماید.

 

4- " و من شرّالنفاثات فی العقد" " از شر شیاطین، هنگامیکه با جادو در گره ها بدمند."

عبارت "نفاثات"، ربطی به زنان ندارد . تنها به جهت اینکه اسم های مؤنث در عربی با "ات" جمع بسته می شوند،  "نفاثه" با "ات" جمع بسته شده است. در مجموع، دمندگان همان شیاطین هستند که می توانند پیدا (از نوع انسان) و پنهان (از نوع شیطان) باشند.

در روایات آمده است که شیطان گره می زند و روی هر گره را آب دهان می زند تا محکم شود. و "نفثه" دمیدن همراه با ریختن آب دهان است.

 "  عُقَد‌‌ " جمع عقده به معنی "گره" می باشد. گرهی در داخل دل. گره نفرت . گره تعلق. دو شیء را به هم می بندند و گره می زنند.  اما در اینجا منظور گره فیزیکی نیست، بلکه مانند الفت و علاقه ای است که بین دو نفر به  خواست خدا ایجاد می شود.  همچنین ایجاد تعلق خاطر ناسالم بین دو نامحرم و یا تعلق نسبت به موارد دیگر است.  مانند علاقه به مال، فرزند، مقام و دنیا.   در روایات آمده است که شیطان در دل انسان می دمد و گره ایجاد می کند. یکی از حیله های شیطان این است که در انسان نسبت به زرق و برق دنیا علاقه ایجاد می کند و به همین وسیله او را منحرف می سازد.

در قرآن،  خدا به شیطان می گوید: "چگونه بندگان را گمراه می کنی؟" ( از این جهت می پرسد که ما آگاه شویم) و شیطان در پاسخ می گوید : " و لازنین لهم فی الارض " به زمین و مظاهر آن جلوه می دهم و دل بندگان را معطوف آن جلوه ها می گردانم.

این شیاطین اهل سحر و جادو هستند. و این دمیدن، نوعی فن می باشد که با کمک ابزارهایی ایجاد رنج و مشکل  می کنند. و این امر نیازمند یک علم خاص است.

چه بسا مشکلات و جدایی هایی که بین زن و مرد ایجاد می شود از همین دمیدن باشد. این نوع شر از همان شرّی است که نتیجه ی عمل انسان است و نه امتحان خداوند.

قرآن می گوید: "... ساحر هر جا که باشد و دست به هر کار ی که بزند موفق نمی شود." انسان اگر با ایمان قلبی به خدا پناه ببرد، از شرّ شیاطین که دمندگان هستند، در امان خواهد ماند.

 ربّ فلق می تواند شرور را به واسطه ی پاکی دل و ایمان بندگانش و با مصلحت خود،  از آنها دفع کند. و یا ممکن است شر  اتفاق بیافتد و خداوند آن را دفع کند.

در سوره ی "طه " وقتی که حضرت موسی به کوه طور وارد می شود تا برای گرم شدن همسر خود که در حال زایمان بود، آتش فراهم کند، خداوند  به  او فرمان می دهد که "کفش ها را از پای خود بیرون بیاور زیرا که اینجا سرزمینی مقدس است" و آنگاه که موسی به خدا پناه می برد، دیگر شری خانواده ی او را تهدید نمی کند.  . ( معنای این فرمان،  دل از همه چیز بریدن و نگران نبودن است. )

 

 

مراحل گرایش انسان به شیطان عبارتند از:

الف- سلاسل : به معنی زنجیر که همان امیال انسان است. شیطان با وسوسه کردن انسان، او  را به سوی خود می کشد. (گرایش های ضعیف و ابتدایی)

ب اغلال : شیطان در وجود انسان ریشه می دواند و دور او حصار می کشد. در این مرحله انسان دیگر از خود حرکتی ندارد. در این مرحله انسان به سختی می تواند از دام شیطان خارج شود زیرا گرایش (ابتدایی) تبدیل به  رذایل می گردد و رذیله در نفس ملکه می گردد.

ج سعیرا : در این مرحله انسان در بدی فعلیت پیدا کرده و مطلقا راه بازگشت به خویشتن را ندارد.  فعلیت او به سمت آتش است و استحقاق آتش را دارد و دیگر قابل اصلاح نیست و تبدیل به یک مرده ی متحرک شده است.

وقتی انسان به چیزی یا کسی علاقمند می شود، به آن گرایش پیدا می کند. ابتدا چشم و سپس دل معطوف آن می شود. با معطوف شدن دل، شیطان شروع به گره زدن می کند. قرآن در سوره ی مبارکه ی یوسف می فرماید: " زنان مصری در باره ی زلیخا گفتند که ملکه ی شهر عاشق غلام خود شده است." گویا از شدت علاقه و عشقی که در زلیخا هست، یوسف همچون شمشیری در غلاف، در دل و جان زلیخا رخنه کرده است و تمام وجود زلیخا  از او پر شده است. علاقه ی دنیوی انسان به جذبه های گوناگون به همین طریق است.  وقتی به چیزی یا کسی علاقمند می شود، سراسر وجود او لبریز از میل به آن می شود.

بهترین تفسیر این است که شیاطینی وجود دارند که کار آنها دمندگی است و چون با انسان دشمنی دارند، او را دلبسته ی دنیا و گمراه می سازند. انسانی که محدود، کم خرد و کم ایمان است، به این طریق فریب شیطان را می خورد و به دنیای ناپایدار و زودگذر دل می بندد. همچنان که قرآن در این باره می فرماید:

إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَلَاسِلَا وَأَغْلَالًا وَسَعِیرًا  - (دهر 4)

گاهی انسان گرفتار نام و قدرت می شود و خود را گم میکند. یا به عبارتی گرفتار  "عُقَد‌‌" می شود. مانند کسی که دوست دارد او را با عنوان بخوانند، ( دکتر، مهندس، مدیر و ...) چنین شخصی احساس قدرت و بزرگ بودن تمام وجودش را پر کرده و از خود دور شده است .

 

5- "...و من شرّ حاسد اذا حسد."  از شر ّ حسود، هنگامیکه حسد می ورزد.

 از شر ّ رذایل، از قبیل حسد، چشم زخم و... به خدا پناه می برم.  رذایل بسیاری برای انسان وجود دارند. اما بر طبق قرآن کریم،  سه رذیله از همه خطرناک تر است: کبر،حرص و حسد[1]. بطوریکه در خیلی از آیات قرآن به آنها اشاره شده است .  

قرآن می فرماید:

 

وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ (حشر 19)

و همانند کسانى که خداوند را فراموش کردند، مباشید که خداوند هم خودشان را از یادشان برد،

و آن کس که از حقیقت خویش دور شد و از خرد خود جدا گشت، خداوند را از یاد برده است.

 

انسان با فهم و درک آیات قرآن و شناخت این رذایل، به کمال می رسد و  فقدان آگاهی و شناخت نسبت به رذایل، یکی از دلایل عقب ماندگی جامعه ی بشری است.



5 1 - این سه رذیله در ابتدای خلقت در دل انسان شکل گرفتند:

 الف- در صدر آفرینش، شیطان "کبر" ورزید: " و استکبر و کان من الکافرین " که من از جنس آتش هستم و "آدم" از جنس خاک ، پس او را سجده نمی کنم . منظور از "کبر " چیست؟ "کبر" ریشه ی تمامی گناهان است. انسانی که این صفت را دارد، به راحتی عصبانی می شود و انسان عصبانی ظرفیت و تحمل محدودی دارد. قرآن می فرماید: "ما کسانی را هدایت می کنیم که تسلیم ما هستند.  سینه ای گشاده و روحی بزرگ دارند."  و همچنین می فرماید: "... الا بذکر الله تطمئن القلوب." " تنها یاد خدا آرامش بخش دل ها ست. "کسی که خدا را در خاطر دارد، آرام است و دچار اضطراب نمی شود.

 

ب-  "حرص" در  " آدم "  به وجود آمد. شیطان به " آدم " گفت: "میدانی چرا خدا از تو خواسته تا نزدیک این درخت نشوی؟ زیرا اگر به آن نزدیک شده و قدری از میوه ی آن بخوری، تا ابد در ناز و نعمت به سر خواهی برد." حرص به برخورداری از لذت جاودانه، " آدم "  را به سرپیچی از حکم خدا واداشت."

 

 ج- سومین رذیله، یعنی "حسد" در "قابیل" شکل گرفت. "آدم" سه فرزند داشت، هابیل،  قابیل و یک دختر زیبا. این دو برادر با یکدیگر (شاید به خاطر آن دختر زیبا) رقابت داشتند.  هابیل بهترین اسب خود را قربانی کرد و قابیل، مشتی گندم داد. هدیه ی هابیل پذبرفته شد و قابیل از شدت حسادت  هابیل را به قتل رساند. حسد خطرناکترین رذیله است. در قرآن کریم، در روایات و در تاریخ، زیان هایی که از حسد به وجود آمده اند، بیان شده اند. ("یوسف" را از حسد در چاه انداختند. زیرا پدر به او توجه بیشتری داشت.)

حسد گاهی با ابزار مرئی(مکر و حیله ) و گاهی با ابزار نامرئی(چشم زخم و انرژی های منفی)، آسیب می رساند. زیرا برخی انسان ها انرژی مثبت و برخی دیگر انرژی منفی دارند. انرژی منفی نیرویی تآثیر گذار دارد و هدف مورد نظر را نابود می کند. نقش منفی حسد در اجتماع تا حدی است که خداوند در قرآن آن را "شر" نامیده است و می گوید: "ای پیامبر، بگو از شرّ حسود هنگامی که حسد می ورزد، به ربّ فلق پناه می برم." زیرا هنگام حسد ورزیدن، حسود تیر خود  را (مرئی یا نا مرئی)، در کمان نهاده و نشانه گرفته است.

مولوی می گوید:   " خاک بر سر کن حسد را همچو ما"

 

نظرات 1 + ارسال نظر
عارف دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 14:29

عالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد