تفسیر قرآن

(سلسله مباحث استاد خیرخواه)

تفسیر قرآن

(سلسله مباحث استاد خیرخواه)

تفسیر سوره مبارکه ناس

سوره ی ناس و سوره ی فلق، که در انتهای جزء  30  قرآن آمده اند، در خصوص دفع شرور می باشند و . . .

سوره ی مبارکه ی ناس

 

سوره ی ناس و سوره ی فلق، که در انتهای جزء  30  قرآن آمده اند، در خصوص دفع شرور می باشند و خداوند از بندگان خود خواسته است که هر زمان از جانب شرور تهدید شدند، به این دو سوره تمسک جویند. شروری از قبیل حوادث طبیعی (سیل- زلزله- طوفان و ...) و غیر طبیعی( فقر- بیماری- وسوسه شیطان- نقص جان، مال و عضو)،  همواره انسان را تهدید می کنند. اگر انسان با اعتقاد و ایمان قلبی ،  آیات قرآن ،   (بخصوص سوره های فلق و ناس ) را تلاوت کند، شرور از او دفع می شوند.

از آنجا که نظام عالم مبتنی بر خیر و نیکی است و ذات اقدس الهی رحمان و رحیم است، خلق شر، برازنده ی چنین خالقی نیست.

پس فلسفه ی "پناه بردن به خدا برای در امان ماندن از شر"، در این دو سوره ی مبارک چه می تواند باشد؟ 

حکیمان معتقدند که شر، امری عدمی و نسبی است و وجود ندارد.

آیا شیطان که به امر خداوند خلق شد، خیر است یا شر؟

"شرّ" که شامل شرهای طبیعی و شرهای غیر طبیعی است، فی النفسه شرّ می باشد. پس چرا در جهانی که خالق آن خداوند رحمان است و هر امری تنها به اذن او رخ می دهد ("لا حول ولا قوه الا باالله")، شر وجود دارد؟

خداوند به پیامبر می فرماید: "و وجدک ضالّاً فهدی" (و تو را گمراه یافتم پس تو را هدایت کردم.) و قرآن در سوره مبارکه بلد، آیه 10 می فرماید: ( و هدیناه النجدین) در واقع شر و خیر قرین یکدیگر هستند و گزینش با خود انسان است. انسان باید راه راست را خود پیدا کند و برای یافتن راه راست،  وجود گمراهی یا راه کج لازم است تا بشر خود را از بالقوه بودن و استعداد با گزینش خیر و شر به کمال و فعلیت برساند . پس اگر گمراه شد، آنگاه می تواند به دنبال راه راست باشد.

رسالت قرآن، هدایت بندگان به سوی خیر و نیکی و راه راست است. این کتاب، کتاب صوت و لحن نیست بلکه کتاب درک و فهم است و در سوره مبارکه (ص) آیه 29 میفرماید:

کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ     [این] کتابى مبارک است که آن را به سوى تو نازل کرده‏ایم تا در [باره] آیات آن بیندیشند و خردمندان پند گیرند  

برکات این کتاب که خیر بی حد و حصر است هنگامی به وقوع می پیوندد که در آیات آن کاوش و تعمق شود .

ریشه ی کلمه ی تدبّر، "دُبر" به معنی "پشت" است. یعنی فقط به ظاهر نگاه نکن بلکه با تعمق در آن بنگر. آنگاه که قرآن را درک کردیم، و خود را مطابق با آن ساختیم، اهل قرآن خواهیم شد. "هذا کتاب انزلناه مبارک".(انعام، 92) اگر در این کتاب تعمق کنیم، برکات بسیاری در آن خواهیم یافت. قرآن در هنگام نزول، با کلمه ی "اقراء" (یعنی بخوان) هدایت بندگان را آغاز کرد و بلافاصله موضوع قلم را در "یعلم" به انسان عنوان می کند پس در صدر آیات قرآن  خواندن و نوشتن آمده است..  قرآن می گوید: خداوند نسبت به بندگان خود ظلّام نیست ، یعنی به قدر ذره ای هم به آنها ظلم نمی کند. زیرا خداوند در موضع قدرت و بنده در موضع ضعف است ، پس در ذات و صفات و افعال الهی شری وجود ندارد.

 

شان نزول سوره ی ناس:

الف هنگامیکه پیامبر بر اثر جادوی یهود، بیمار شد، خداوند توسط دو فرشته ی مقرب، سوره های "ناس"  و " فلق" را نازل کرد تا پیامبر از شر سحر و جادوی آنها در امان بماند.

ب   قرآن در آیه ی 135 آل عمران می فرماید:

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ . . .

آن کسانی که مرتکب عملی زشت می شوند و یا به خود ظلم می کنند، اگر خدا را یاد کنند (و دیگر درصدد انجام آن فعل نباشند و به زشتی آن آگاه  باشند) خداوند از گناه آنان در می گذرد. پس چه کسی بجز خداوند می تواند از گناه درگذرد؟"

شیطان نیروی خود را بسیج کرد از خوف اینکه مبادا بندگان توبه کنند و خداوند برای در امان ماندن بندگان از شر شیطان این دو سوره را نازل فرمود.  و قرآن در سوره ی ناس به بندگان یادآور می شود که نسبت به نفوذ شیطان در دلها آگاه و هوشیار باشند تا از شر در امان بمانند.

وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ  (زخرف - ۳۶)       و هر کس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شیطانى مى‏گماریم تا براى وى دمسازى باشد (یعنی گرفتار شر خواهد شد)

ج -  چشم زخم: یکی از اقسام "شر" نیز ، چشم زخم است که سومین شأن نزول سوره ی ناس می باشد. چشم زخم، تأثیر نگاه انسان بر چیزی یا کسی است که منجر به ایجاد آسیب در آن شیء یا آن شخص شود.. قرآن به ویژه در سوره ی مبارکه ی یوسف آیه 68 به این نکته اشاره دارد. یعقوب به پسران خود می گوید: تنها از یک در وارد (کاخ عزیز مصر) نشوید بلکه از درهای متعدد داخل شوید و من شما را از خدا بی نیاز نمی دانم. (یعنی اگر از درهای متعدد نیز وارد شدید باز هم به خدا توکل کنید نه به درها، تا از شر در امان بمانید.)

قرآن در سوره ی قلم آیه 51 می فرماید:

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

وآنان که کافر شدند چون قرآن را شنیدند چیزى نمانده بود که تو را چشم بزنند و مى‏گفتند او واقعا دیوانه اى است ( قلم 51)

چشم زخم چیست؟

چشم انسان وسیله ی ارتباطی بین انرژی و شیء یا شخص مورد نظر است از این رو چشم زخم یکی از انواع "شر" می باشد و عبارتست از اینکه انسانی به وسیله ی چشم، به چیزی یا انسانی دیگر،  آسیب برساند. در چشم و در درون انسان، انرژی های مثبت و منفی وجود دارند که حامل صفات درونی و ملکات انسانها هستند.  به عنوان مثال، نگاه افراد سلیم النفس (اولیاء الهی) دارای انرژی مثبتی است که با آن می توانند انسان را متحول کنند. از طرف دیگر  افرادی که دارای صفات کبر، حرص و یا حسد هستند، در نگاه خود انرژی منفی دارند. و این انرژی می تواند مخرّب و زیان آور باشد.

 

 

عوامل ایجاد کننده ی چشم زخم:

الف حسادت (نفرت و انرژی منفی)

کبر، حرص و حسد در انسان ایجاد انرژی منفی می کنند که مخرب است و آسیب (شر) می رساند.

ب - محبت

گاهی انسان با علاقه و محبت بیش از حد نسبت به چیزی یا کسی، باعث چشم زخم و آسیب می شود. و چنانچه علاقه به نعمت های خداوند از علاقه به خالق آنها بیشتر باشد، "شر" رخ می دهد. زیرا انسان محدود به خود می شود و آن نعمت را متعلق به خود میداند و شر وجودش را می گیرد.[1]

خداوند در سوره توبه ، آیه 24 می فرماید " اگر پدران، فرزندان و ثروت خود را بیش از خدا دوست بدارید، آنگاه منتظر عذاب الهی باشید."

ج - تعجب یا حیرت

هنگامی که انسان تنگ نظر با حیرت و تعجب به چیزی یا کسی نگاه کند، از چشم او انرژی منفی خارج می شود و آسیب می رساند.

 

بسم الله الرحمن الرحیم.

"قل اعوذ برب الناس.1  ملک الناس.2  اله الناس.3"

"( ای پیامبر) بگو پناه می برم به پروردگار مردم، ملک مردم و یگانه معبود مردم."

 

ذکر متوالی اسماء حسنی:

"رب"، "ملک" و "اله" ، همه از اسماء حُسنی هستند[2]. ترتیب این سه اسم به گونه ای است که هر یک به دیگری رُجحان دارد. مالکیت برتر از ربوبیت و الوهیت برتر از مالکیت است.

 

"رب" دربرگیرنده ی بخشی از وسعت اسماء حسنی است و "ملک" وسعتی بیشتر از "رب"، و "اله" وسعتی بیشتر از "ملک" دارد.

مرحوم علامه طباطبایی می گوید:" کافی است یک انسان مؤمن، با ایمان و شناخت کامل، به یکی از این اسماء پناه ببرد. آنگاه از شر بر حذر خواهد شد. لیکن باید در نظر داشت که هر یک از اسماء حسنی، متناسب با نوع شری است که انسان را تهدید می کند.

 

از جمله عللی که برای ذکر متوالی سه نام خداوند، بیان شده است، عبارتند از:

الف- هر نوع شر، از ناحیه ی خاصی به انسان می رسد. لذا برای دفع  هر کدام از آنها، ذکر یکی از این اسماء لازم است.

 ب- ذکر و تکرار نام ها ی خداوند  به ترتیب  بزرگی و برتری آنها، تاکید بیشتری بر جلوگیری از شر دارد.[3]

 ج- ذکر اسماء الهی، (رب، ملک و اله) مانع ورود و نفوذ  شیطان خناس به قلب انسان می شود.

 

قل اعوذ برب الناس.1

بگو پناه می برم به پروردگار آدمیان.

بگو پناه می برم به پروردگار ی که تدبیر کل هستی دردست و قدرت اوست و به او تکیه می کنم.

ویژگی های رب:

ü      رب، ناظر بر جان و فعل و نیات انسان است.

ü      امور بندگان و نیاز انسان را در ظاهر و باطن، تدبیر و اندازه گیری می کند.

ü      انسان را به سوی هدف خود، که همان لقاء الله است، راهبری و هدایت می کند.

 

ملک الناس.2

(بگو پناه می برم) به ملک مردم. (یعنی به آن کسی که حوزه ی قدرت او،  بیشتر از  وسعت وجود من است.)

از آنجا که خداوند مالک وجود من است و مالکیت او یک مالکیت ذاتی است، پس قدرت تصرف فعلی، صفاتی و ذاتی در آن را دارد. لذا تمام وجود من که در برگیرنده ی اعضاء و جوارح، قوای باطنی و مشاعر من است، در تصرف او می باشد و تنها او می تواند شر را از من دور سازد.

 

اله الناس.3

(بگو پناه می برم به) معبود آدمیان.

ای پیامبر، بگو من به اله الناس پناه می برم.

پس ای پیامبر بگو، من با ایمان قلبی به "رب" " ملک" و "اله"، و ذکر آن ها با شناخت و آگاهی، خود را از شر وسوسه های شیطان به خداوند می سپاریم، زیرا که شیطان با مشغول ساختن ما به لذایذ زودگذر دنیا،  لذت جاودانه را از ما سلب می کند. خداوند، آدمی(ناس) را از عدم آفرید و نیاز او را برآورده کرد. سپس خیر و نیکی بسیاری به سوی او روانه ساخت. لذا تنها اوست که استحقاق پرستش را دارد. پس ای پیامبر، خود را به دامن امن او بسپار و در  حریم ربوبیت، الوهیت و مالکیت او قرار گیر تا از " شر" در امان باشی.

 

من شر الوسواس الخناس. 4

"از شر شیطان(به تو پناه می برم) آنگاه که وسوسه می کند."

 

وسواس (ایجاد وسوسه):

"وسواس" یعنی وسوسه کننده و "وسوسه"، زینت آلاتی است که ایجاد صدا می کنند. نقش شیطان در وسوسه کردن، ایجاد صدا و جذابیت و تداوم در این امر است . شیطان با مداومت در ایجاد وسوسه، انسان را از راه راست منحرف کرده و او را رها نمی کند.

ایجاد وسوسه، یکی از راه های انحراف بندگان از راه راست در مسیر زندگی می باشد. وسوسه یعنی آراستن. شیطان به خداوند می گوید: گناه را در نظر بندگانت آرایش می دهم تا زیبا جلوه کند. قوم حضرت موسی، گوساله پرست بودند و جذابیتی که در رنگ و صدا ی گوساله ی سامری وجود داشت، او را زیبا می ساخت.  احساس انسان در هنگام مشاهده ی زیبایی و جذابیت، جایگزین عقل او می شود. این جذابیت حتی می تواند در کلام یک مبلغ دینی باشد و انسان را از خود بیخود سازد، آن گونه که کلام زیبا، بدون تعقل پذیرفته شود. در قرآن آمده است: "و لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین" (حجر، 39) آنقدر گناه را در نظرش آراسته می سازم تا او را وادار به انجام آن کنم.

در انسان نیروهایی به صورت استعدادهای نهفته وجود دارد و آشکار ساختن این توانایی های پنهان، یکی از کار های شیطان است. قرآن می گوید: "لیبدی لهما ما وری عنهما" "تا آنچه را که از دید آنها پنهان است آشکار کند." و در جای دیگر می گوید: "برای آنکه بدیهای آنها را به آنها نشان دهد." این بدیها، همان صفاتی هستند که در وجود انسان به صورت نهفته قرار دارند. و شیطان با ایجاد جذابیت، زینت بخشیدن، آرایش، سر و صدا، تکرار و دعوت مستمر، انسان را وسوسه می کند و بدیهای بالقوه را فعلیت می بخشد.

قرآن می فرماید: "و نفس وما سویها فالهمها فجورها و تقویها" یعنی‌ "به نفس انسان هم بدیها و هم خوبیها الهام شده است." شیطان از بدیهای باالقوه ی انسان،  برای انحراف او از راه راست و ایجاد وسوسه استفاده می کند.

 در یک کلام، وسوسه یعنی آزمایش. قرآن می فرماید: "احسب الناس ان یترکوا ان یقولو امنا و هم لا یفتنون"(عنکبوت، 2)  یعنی "آیا مردم گمان می کنند اگر گفتند ایمان آورده ایم، ما آنها را ترک می کنیم و آنها را مورد آزمایش قرار نمی دهیم" خداوند می گوید ما بندگان را در فتنه (به معنی آزمون) می اندازیم و آزمایش های سختی(مقام، قدرت، مال، منیت، ...) از آنها می گیریم تا معلوم شود که آیا عبد و بنده ی ما هستند یا نه؟

 خناس:

خناس در لغت به معنی اختفای پس از ظهور است و خنوس به چیزی گویند که آشکار شده و ناگهان می گریزد و فرار می کند. خناس صیغه ی مبالغه از خنوس است. یعنی صفت ذکر شده برای خنوس، بشدت در خناس وجود دارد. همچون دزدی که برای نیل به هدف خود ابتدا ظاهر می شود و سپس در یک موقعیت خاص، بلافاصله ناپدید می گردد.

حال با توجه به مفهوم "خناس" چرا شیطان، خناس است؟

خناس به گونه ای نفوذ می کند، که کسی متوجه حضور او نشود و اگر در هنگام نفوذ خناس، یاد خدا در دل انسان بدرخشد، خود را پنهان می کند و پا به فرار می گذارد. او در ابتدا ایجاد وسوسه می کند و اگر انسان به وسوسه ها ی او توجه نکند، با تکرار و مداومت در ایجاد وسوسه، در گمراه کردن انسان می کوشد و در نهایت می گریزد. اما چنانچه انسانی تحت تأثیر وسوسه ی خناس قرار بگیرد، آنچنان قلب او را تاریک می سازد که حتی الهام خداوند که به او می گوید:  مرا یاد کن تا شیطان را دور سازم، اثری ندارد. زیرا وسوسه های شیطان، وجود انسان را به گونه ای تسخیر می کنند، که بر ذکر خدا رجحان می یابند. از این رو "خناس" بسیار خطرناک است.

قلب انسان مانند خانه ای است که صاحب آن خانه، خداوند رحمان است. هر زمان که صاحب خانه در خانه حضور داشته باشد، هیچ دزدی(شیطانی) اجازه ی ورود ندارد و چنانچه دزد وارد شود با  مشاهده ی صاحب خانه پا به فرار گذاشته و ناپدید می شود و اما اگر نام خداوند تنها بر زبان ما جاری شود و در قلب ما نباشد، آنگاه شیطان به راحتی وارد خانه ی دل می شود و آن را تصرف می کند. از این رو به شیطان خناس می گویند.[4]

 

الذی یوسوس فی صدور الناس. 5

(از شر)"آن شیطانی که وسوسه و اندیشه ی بد در دل مردمان می افکند."

قلب انسان که حریم الهی است، تنها می تواند محل سکونت خدای رحمان باشد و خداوند می فرماید: "من در زمین و آسمان نمی گنجم اما در دل مؤمن (به دلیل وسعتی که دارد)، جای می گیرم

دل انسان به محض غفلت از یاد خدا، محل سلطه ی شیطان می شود و هر شیطانی، به شیوه ی مخصوص خود عمل می کند. در هنگام نزول آیه ی 135 سوره ی آل عمران، این تصور برای شیطان ایجاد شد که باب رحمت الهی گشوده شده است و دیگر بندگان خدا به او گرایشی نخواهند داشت. پس با لشکر خود مشورت کرد تا راهی پیدا کنند. یکی از لشکریان شیطان به نام خناس که مهارت در اغفال بندگان داشت، گفت: راه آن تکرار وسوسه و دعوت به گناه است تا بندگان بوسیله تکرار جذبه های فریب دهنده توسط ما، از یاد خدا غافل شوند. طبق آیات قرآن، شیاطین دارای سپاه، لشکر، سواره نظام و پیاده نظام هستند و خداوند در قرآن به شیطان می گوید: " با سواره نظام و پیاده نظام خود، کسانی را که به دنبالت می آیند، جلب کن."

شیخ انصاری می گوید: " شبی شیطان را در حالیکه ریسمان های نازک و ضخیم به گر دن داشت، در خواب دیدم. از او پرسیدم این ریسمانها برای چیست؟ گفت: به وسیله ی این زنجیرها که هر کدام متعلق به فرد خاصی است، مردم را گمراه می کنم. پرسیدم آیا من هم ریسمانی دارم؟ گفت: آری این ریسمان ضخیم و محکم از آن تو می باشد،  اما هنوز موفق به تسخیر تو نشده ام. پرسیدم ریسمان های باریک و ضعیف برای چه کسانی است؟ گفت: برای آنها ها که ایمانی ضعیف دارند. پرسیدم این تعداد ریسمان برای این همه انسان کم نیست؟ گفت: عده ی بسیاری فریب وسوسه های مرا می خورند و  فقط با یک اشاره به دنبال من می آیند و نیازی به ریسمان ندارند.  زنجیرها برای آنهایی است که به وسوسه های من توجهی ندارند."

"وسواس" یعنی وسوسه کننده و "وسوسه"، زینت آلاتی است که ایجاد صدا می کنند. نقش شیطان در وسوسه کردن، ایجاد صدا، جذابیت و تداوم در آنها است . شیطان انسان را رها نمی سازد، وسوسه ها را تکرار می کند و با تقویت جذبه ها و ایجاد وسوسه، وارد خانه ی دل می شود. خداوند در قرآن به شیطان می گوید: "چگونه بندگان من را فریب می دهی؟" و شیطان می گوید: " زمین را زینت می بخشم و ذهن بندگان را به آن معطوف می گردانم و بر آنها مسلط می شوم." بنابراین  انسان هنگامی می تواند قلب خود را از نفوذ شیطان محفوظ بدارد و به خدا پناه ببرد، که خداوند مالک قلب او باشد.

 

سوره ی مبارکه ی ناس

 

سوره ی ناس و سوره ی فلق، که در انتهای جزء  30  قرآن آمده اند، در خصوص دفع شرور می باشند و خداوند از بندگان خود خواسته است که هر زمان از جانب شرور تهدید شدند، به این دو سوره تمسک جویند. شروری از قبیل حوادث طبیعی (سیل- زلزله- طوفان و ...) و غیر طبیعی( فقر- بیماری- وسوسه شیطان- نقص جان، مال و عضو)،  همواره انسان را تهدید می کنند. اگر انسان با اعتقاد و ایمان قلبی ،  آیات قرآن ،   (بخصوص سوره های فلق و ناس ) را تلاوت کند، شرور از او دفع می شوند.

از آنجا که نظام عالم مبتنی بر خیر و نیکی است و ذات اقدس الهی رحمان و رحیم است، خلق شر، برازنده ی چنین خالقی نیست.

پس فلسفه ی "پناه بردن به خدا برای در امان ماندن از شر"، در این دو سوره ی مبارک چه می تواند باشد؟ 

حکیمان معتقدند که شر، امری عدمی و نسبی است و وجود ندارد.

آیا شیطان که به امر خداوند خلق شد، خیر است یا شر؟

"شرّ" که شامل شرهای طبیعی و شرهای غیر طبیعی است، فی النفسه شرّ می باشد. پس چرا در جهانی که خالق آن خداوند رحمان است و هر امری تنها به اذن او رخ می دهد ("لا حول ولا قوه الا باالله")، شر وجود دارد؟

خداوند به پیامبر می فرماید: "و وجدک ضالّاً فهدی" (و تو را گمراه یافتم پس تو را هدایت کردم.) و قرآن در سوره مبارکه بلد، آیه 10 می فرماید: ( و هدیناه النجدین) در واقع شر و خیر قرین یکدیگر هستند و گزینش با خود انسان است. انسان باید راه راست را خود پیدا کند و برای یافتن راه راست،  وجود گمراهی یا راه کج لازم است تا بشر خود را از بالقوه بودن و استعداد با گزینش خیر و شر به کمال و فعلیت برساند . پس اگر گمراه شد، آنگاه می تواند به دنبال راه راست باشد.

رسالت قرآن، هدایت بندگان به سوی خیر و نیکی و راه راست است. این کتاب، کتاب صوت و لحن نیست بلکه کتاب درک و فهم است و در سوره مبارکه (ص) آیه 29 میفرماید:

کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ     [این] کتابى مبارک است که آن را به سوى تو نازل کرده‏ایم تا در [باره] آیات آن بیندیشند و خردمندان پند گیرند  

برکات این کتاب که خیر بی حد و حصر است هنگامی به وقوع می پیوندد که در آیات آن کاوش و تعمق شود .

ریشه ی کلمه ی تدبّر، "دُبر" به معنی "پشت" است. یعنی فقط به ظاهر نگاه نکن بلکه با تعمق در آن بنگر. آنگاه که قرآن را درک کردیم، و خود را مطابق با آن ساختیم، اهل قرآن خواهیم شد. "هذا کتاب انزلناه مبارک".(انعام، 92) اگر در این کتاب تعمق کنیم، برکات بسیاری در آن خواهیم یافت. قرآن در هنگام نزول، با کلمه ی "اقراء" (یعنی بخوان) هدایت بندگان را آغاز کرد و بلافاصله موضوع قلم را در "یعلم" به انسان عنوان می کند پس در صدر آیات قرآن  خواندن و نوشتن آمده است..  قرآن می گوید: خداوند نسبت به بندگان خود ظلّام نیست ، یعنی به قدر ذره ای هم به آنها ظلم نمی کند. زیرا خداوند در موضع قدرت و بنده در موضع ضعف است ، پس در ذات و صفات و افعال الهی شری وجود ندارد.

 

شان نزول سوره ی ناس:

الف هنگامیکه پیامبر بر اثر جادوی یهود، بیمار شد، خداوند توسط دو فرشته ی مقرب، سوره های "ناس"  و " فلق" را نازل کرد تا پیامبر از شر سحر و جادوی آنها در امان بماند.

ب   قرآن در آیه ی 135 آل عمران می فرماید:

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ . . .

آن کسانی که مرتکب عملی زشت می شوند و یا به خود ظلم می کنند، اگر خدا را یاد کنند (و دیگر درصدد انجام آن فعل نباشند و به زشتی آن آگاه  باشند) خداوند از گناه آنان در می گذرد. پس چه کسی بجز خداوند می تواند از گناه درگذرد؟"

شیطان نیروی خود را بسیج کرد از خوف اینکه مبادا بندگان توبه کنند و خداوند برای در امان ماندن بندگان از شر شیطان این دو سوره را نازل فرمود.  و قرآن در سوره ی ناس به بندگان یادآور می شود که نسبت به نفوذ شیطان در دلها آگاه و هوشیار باشند تا از شر در امان بمانند.

وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ  (زخرف - ۳۶)       و هر کس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شیطانى مى‏گماریم تا براى وى دمسازى باشد (یعنی گرفتار شر خواهد شد)

ج -  چشم زخم: یکی از اقسام "شر" نیز ، چشم زخم است که سومین شأن نزول سوره ی ناس می باشد. چشم زخم، تأثیر نگاه انسان بر چیزی یا کسی است که منجر به ایجاد آسیب در آن شیء یا آن شخص شود.. قرآن به ویژه در سوره ی مبارکه ی یوسف آیه 68 به این نکته اشاره دارد. یعقوب به پسران خود می گوید: تنها از یک در وارد (کاخ عزیز مصر) نشوید بلکه از درهای متعدد داخل شوید و من شما را از خدا بی نیاز نمی دانم. (یعنی اگر از درهای متعدد نیز وارد شدید باز هم به خدا توکل کنید نه به درها، تا از شر در امان بمانید.)

قرآن در سوره ی قلم آیه 51 می فرماید:

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

وآنان که کافر شدند چون قرآن را شنیدند چیزى نمانده بود که تو را چشم بزنند و مى‏گفتند او واقعا دیوانه اى است ( قلم 51)

چشم زخم چیست؟

چشم انسان وسیله ی ارتباطی بین انرژی و شیء یا شخص مورد نظر است از این رو چشم زخم یکی از انواع "شر" می باشد و عبارتست از اینکه انسانی به وسیله ی چشم، به چیزی یا انسانی دیگر،  آسیب برساند. در چشم و در درون انسان، انرژی های مثبت و منفی وجود دارند که حامل صفات درونی و ملکات انسانها هستند.  به عنوان مثال، نگاه افراد سلیم النفس (اولیاء الهی) دارای انرژی مثبتی است که با آن می توانند انسان را متحول کنند. از طرف دیگر  افرادی که دارای صفات کبر، حرص و یا حسد هستند، در نگاه خود انرژی منفی دارند. و این انرژی می تواند مخرّب و زیان آور باشد.

 

 

عوامل ایجاد کننده ی چشم زخم:

الف حسادت (نفرت و انرژی منفی)

کبر، حرص و حسد در انسان ایجاد انرژی منفی می کنند که مخرب است و آسیب (شر) می رساند.

ب - محبت

گاهی انسان با علاقه و محبت بیش از حد نسبت به چیزی یا کسی، باعث چشم زخم و آسیب می شود. و چنانچه علاقه به نعمت های خداوند از علاقه به خالق آنها بیشتر باشد، "شر" رخ می دهد. زیرا انسان محدود به خود می شود و آن نعمت را متعلق به خود میداند و شر وجودش را می گیرد.[1]

خداوند در سوره توبه ، آیه 24 می فرماید " اگر پدران، فرزندان و ثروت خود را بیش از خدا دوست بدارید، آنگاه منتظر عذاب الهی باشید."

ج - تعجب یا حیرت

هنگامی که انسان تنگ نظر با حیرت و تعجب به چیزی یا کسی نگاه کند، از چشم او انرژی منفی خارج می شود و آسیب می رساند.

 

بسم الله الرحمن الرحیم.

"قل اعوذ برب الناس.1  ملک الناس.2  اله الناس.3"

"( ای پیامبر) بگو پناه می برم به پروردگار مردم، ملک مردم و یگانه معبود مردم."

 

ذکر متوالی اسماء حسنی:

"رب"، "ملک" و "اله" ، همه از اسماء حُسنی هستند[2]. ترتیب این سه اسم به گونه ای است که هر یک به دیگری رُجحان دارد. مالکیت برتر از ربوبیت و الوهیت برتر از مالکیت است.

 

"رب" دربرگیرنده ی بخشی از وسعت اسماء حسنی است و "ملک" وسعتی بیشتر از "رب"، و "اله" وسعتی بیشتر از "ملک" دارد.

مرحوم علامه طباطبایی می گوید:" کافی است یک انسان مؤمن، با ایمان و شناخت کامل، به یکی از این اسماء پناه ببرد. آنگاه از شر بر حذر خواهد شد. لیکن باید در نظر داشت که هر یک از اسماء حسنی، متناسب با نوع شری است که انسان را تهدید می کند.

 

از جمله عللی که برای ذکر متوالی سه نام خداوند، بیان شده است، عبارتند از:

الف- هر نوع شر، از ناحیه ی خاصی به انسان می رسد. لذا برای دفع  هر کدام از آنها، ذکر یکی از این اسماء لازم است.

 ب- ذکر و تکرار نام ها ی خداوند  به ترتیب  بزرگی و برتری آنها، تاکید بیشتری بر جلوگیری از شر دارد.[3]

 ج- ذکر اسماء الهی، (رب، ملک و اله) مانع ورود و نفوذ  شیطان خناس به قلب انسان می شود.

 

قل اعوذ برب الناس.1

بگو پناه می برم به پروردگار آدمیان.

بگو پناه می برم به پروردگار ی که تدبیر کل هستی دردست و قدرت اوست و به او تکیه می کنم.

ویژگی های رب:

ü      رب، ناظر بر جان و فعل و نیات انسان است.

ü      امور بندگان و نیاز انسان را در ظاهر و باطن، تدبیر و اندازه گیری می کند.

ü      انسان را به سوی هدف خود، که همان لقاء الله است، راهبری و هدایت می کند.

 

ملک الناس.2

(بگو پناه می برم) به ملک مردم. (یعنی به آن کسی که حوزه ی قدرت او،  بیشتر از  وسعت وجود من است.)

از آنجا که خداوند مالک وجود من است و مالکیت او یک مالکیت ذاتی است، پس قدرت تصرف فعلی، صفاتی و ذاتی در آن را دارد. لذا تمام وجود من که در برگیرنده ی اعضاء و جوارح، قوای باطنی و مشاعر من است، در تصرف او می باشد و تنها او می تواند شر را از من دور سازد.

 

اله الناس.3

(بگو پناه می برم به) معبود آدمیان.

ای پیامبر، بگو من به اله الناس پناه می برم.

پس ای پیامبر بگو، من با ایمان قلبی به "رب" " ملک" و "اله"، و ذکر آن ها با شناخت و آگاهی، خود را از شر وسوسه های شیطان به خداوند می سپاریم، زیرا که شیطان با مشغول ساختن ما به لذایذ زودگذر دنیا،  لذت جاودانه را از ما سلب می کند. خداوند، آدمی(ناس) را از عدم آفرید و نیاز او را برآورده کرد. سپس خیر و نیکی بسیاری به سوی او روانه ساخت. لذا تنها اوست که استحقاق پرستش را دارد. پس ای پیامبر، خود را به دامن امن او بسپار و در  حریم ربوبیت، الوهیت و مالکیت او قرار گیر تا از " شر" در امان باشی.

 

من شر الوسواس الخناس. 4

"از شر شیطان(به تو پناه می برم) آنگاه که وسوسه می کند."

 

وسواس (ایجاد وسوسه):

"وسواس" یعنی وسوسه کننده و "وسوسه"، زینت آلاتی است که ایجاد صدا می کنند. نقش شیطان در وسوسه کردن، ایجاد صدا و جذابیت و تداوم در این امر است . شیطان با مداومت در ایجاد وسوسه، انسان را از راه راست منحرف کرده و او را رها نمی کند.

ایجاد وسوسه، یکی از راه های انحراف بندگان از راه راست در مسیر زندگی می باشد. وسوسه یعنی آراستن. شیطان به خداوند می گوید: گناه را در نظر بندگانت آرایش می دهم تا زیبا جلوه کند. قوم حضرت موسی، گوساله پرست بودند و جذابیتی که در رنگ و صدا ی گوساله ی سامری وجود داشت، او را زیبا می ساخت.  احساس انسان در هنگام مشاهده ی زیبایی و جذابیت، جایگزین عقل او می شود. این جذابیت حتی می تواند در کلام یک مبلغ دینی باشد و انسان را از خود بیخود سازد، آن گونه که کلام زیبا، بدون تعقل پذیرفته شود. در قرآن آمده است: "و لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین" (حجر، 39) آنقدر گناه را در نظرش آراسته می سازم تا او را وادار به انجام آن کنم.

در انسان نیروهایی به صورت استعدادهای نهفته وجود دارد و آشکار ساختن این توانایی های پنهان، یکی از کار های شیطان است. قرآن می گوید: "لیبدی لهما ما وری عنهما" "تا آنچه را که از دید آنها پنهان است آشکار کند." و در جای دیگر می گوید: "برای آنکه بدیهای آنها را به آنها نشان دهد." این بدیها، همان صفاتی هستند که در وجود انسان به صورت نهفته قرار دارند. و شیطان با ایجاد جذابیت، زینت بخشیدن، آرایش، سر و صدا، تکرار و دعوت مستمر، انسان را وسوسه می کند و بدیهای بالقوه را فعلیت می بخشد.

قرآن می فرماید: "و نفس وما سویها فالهمها فجورها و تقویها" یعنی‌ "به نفس انسان هم بدیها و هم خوبیها الهام شده است." شیطان از بدیهای باالقوه ی انسان،  برای انحراف او از راه راست و ایجاد وسوسه استفاده می کند.

 در یک کلام، وسوسه یعنی آزمایش. قرآن می فرماید: "احسب الناس ان یترکوا ان یقولو امنا و هم لا یفتنون"(عنکبوت، 2)  یعنی "آیا مردم گمان می کنند اگر گفتند ایمان آورده ایم، ما آنها را ترک می کنیم و آنها را مورد آزمایش قرار نمی دهیم" خداوند می گوید ما بندگان را در فتنه (به معنی آزمون) می اندازیم و آزمایش های سختی(مقام، قدرت، مال، منیت، ...) از آنها می گیریم تا معلوم شود که آیا عبد و بنده ی ما هستند یا نه؟

 خناس:

خناس در لغت به معنی اختفای پس از ظهور است و خنوس به چیزی گویند که آشکار شده و ناگهان می گریزد و فرار می کند. خناس صیغه ی مبالغه از خنوس است. یعنی صفت ذکر شده برای خنوس، بشدت در خناس وجود دارد. همچون دزدی که برای نیل به هدف خود ابتدا ظاهر می شود و سپس در یک موقعیت خاص، بلافاصله ناپدید می گردد.

حال با توجه به مفهوم "خناس" چرا شیطان، خناس است؟

خناس به گونه ای نفوذ می کند، که کسی متوجه حضور او نشود و اگر در هنگام نفوذ خناس، یاد خدا در دل انسان بدرخشد، خود را پنهان می کند و پا به فرار می گذارد. او در ابتدا ایجاد وسوسه می کند و اگر انسان به وسوسه ها ی او توجه نکند، با تکرار و مداومت در ایجاد وسوسه، در گمراه کردن انسان می کوشد و در نهایت می گریزد. اما چنانچه انسانی تحت تأثیر وسوسه ی خناس قرار بگیرد، آنچنان قلب او را تاریک می سازد که حتی الهام خداوند که به او می گوید:  مرا یاد کن تا شیطان را دور سازم، اثری ندارد. زیرا وسوسه های شیطان، وجود انسان را به گونه ای تسخیر می کنند، که بر ذکر خدا رجحان می یابند. از این رو "خناس" بسیار خطرناک است.

قلب انسان مانند خانه ای است که صاحب آن خانه، خداوند رحمان است. هر زمان که صاحب خانه در خانه حضور داشته باشد، هیچ دزدی(شیطانی) اجازه ی ورود ندارد و چنانچه دزد وارد شود با  مشاهده ی صاحب خانه پا به فرار گذاشته و ناپدید می شود و اما اگر نام خداوند تنها بر زبان ما جاری شود و در قلب ما نباشد، آنگاه شیطان به راحتی وارد خانه ی دل می شود و آن را تصرف می کند. از این رو به شیطان خناس می گویند.[4]

 

الذی یوسوس فی صدور الناس. 5

(از شر)"آن شیطانی که وسوسه و اندیشه ی بد در دل مردمان می افکند."

قلب انسان که حریم الهی است، تنها می تواند محل سکونت خدای رحمان باشد و خداوند می فرماید: "من در زمین و آسمان نمی گنجم اما در دل مؤمن (به دلیل وسعتی که دارد)، جای می گیرم

دل انسان به محض غفلت از یاد خدا، محل سلطه ی شیطان می شود و هر شیطانی، به شیوه ی مخصوص خود عمل می کند. در هنگام نزول آیه ی 135 سوره ی آل عمران، این تصور برای شیطان ایجاد شد که باب رحمت الهی گشوده شده است و دیگر بندگان خدا به او گرایشی نخواهند داشت. پس با لشکر خود مشورت کرد تا راهی پیدا کنند. یکی از لشکریان شیطان به نام خناس که مهارت در اغفال بندگان داشت، گفت: راه آن تکرار وسوسه و دعوت به گناه است تا بندگان بوسیله تکرار جذبه های فریب دهنده توسط ما، از یاد خدا غافل شوند. طبق آیات قرآن، شیاطین دارای سپاه، لشکر، سواره نظام و پیاده نظام هستند و خداوند در قرآن به شیطان می گوید: " با سواره نظام و پیاده نظام خود، کسانی را که به دنبالت می آیند، جلب کن."

شیخ انصاری می گوید: " شبی شیطان را در حالیکه ریسمان های نازک و ضخیم به گر دن داشت، در خواب دیدم. از او پرسیدم این ریسمانها برای چیست؟ گفت: به وسیله ی این زنجیرها که هر کدام متعلق به فرد خاصی است، مردم را گمراه می کنم. پرسیدم آیا من هم ریسمانی دارم؟ گفت: آری این ریسمان ضخیم و محکم از آن تو می باشد،  اما هنوز موفق به تسخیر تو نشده ام. پرسیدم ریسمان های باریک و ضعیف برای چه کسانی است؟ گفت: برای آنها ها که ایمانی ضعیف دارند. پرسیدم این تعداد ریسمان برای این همه انسان کم نیست؟ گفت: عده ی بسیاری فریب وسوسه های مرا می خورند و  فقط با یک اشاره به دنبال من می آیند و نیازی به ریسمان ندارند.  زنجیرها برای آنهایی است که به وسوسه های من توجهی ندارند."

"وسواس" یعنی وسوسه کننده و "وسوسه"، زینت آلاتی است که ایجاد صدا می کنند. نقش شیطان در وسوسه کردن، ایجاد صدا، جذابیت و تداوم در آنها است . شیطان انسان را رها نمی سازد، وسوسه ها را تکرار می کند و با تقویت جذبه ها و ایجاد وسوسه، وارد خانه ی دل می شود. خداوند در قرآن به شیطان می گوید: "چگونه بندگان من را فریب می دهی؟" و شیطان می گوید: " زمین را زینت می بخشم و ذهن بندگان را به آن معطوف می گردانم و بر آنها مسلط می شوم." بنابراین  انسان هنگامی می تواند قلب خود را از نفوذ شیطان محفوظ بدارد و به خدا پناه ببرد، که خداوند مالک قلب او باشد.

 

من ا لجنه و الناس. 6

"چه آن شیطان از جنس جن باشد و یا از نوع انسان."

انسانی که بشدت از شیطان اطاعت می کند و مرتکب هر گونه فسادی می شود، تبدیل به "ولی" شیطان می شود. یعنی این انسان مانند یک شیطان می تواند انسان ها را اغفال کند. چنین انسانی در حقیقت شیطان و در ظاهر انسان است. (شیطان انسان نما)

ای بسا ابلیس آدم روی هست    پس به هر دستی نباید داد دست

شیطان، این گونه انسان ها را که "ولی" او هستند، حجت خود می داند. در قرآن آمده است که ابراهیم به پدر خود می گوید: "ای پدر بنده ی شیطان مباش. زیرا شیطان نسبت به خدای مهربان عصیان کرده است و من نگرانم که خداوند بر تو عذاب نازل کند. (یعنی روی از تو بگرداند.) و تو "ولی" و "نماینده" ی شیطان بشوی."

بنابراین بنده ی شیطان و "ولی" شیطان ، با هم تفاوت دارند. کسانی که به خطا و اشتباه، بنده ی شیطان هستند،  اگر به تبعیت از او ادامه دهند، "ولی" شیطان می شوند. لذا "ناس" که به معنی انسان است در این آیه اشاره به انسان ها ی شر (خناس) دارد که "ولی" شیطان شده اند. در قرآن آمده است که "یوسف گفت: من زندان را از آنچه که مرا به آن دعوت می کنند، بیشتر دوست دارم. خدایا اگر من را از  نقشه ی آنها در امان نگاه نداری، از افراد نادان خواهم شد." و پروردگار دعای یوسف را اجابت کرد و فرمود:   "ما بدی و زشتی را از یوسف دور کردیم."

 اگر خالصانه به خدا پناه ببریم، از شر در امان خواهیم ماند لذا سوره ی ناس حائز اهمیت فراوان است.



[1] تأثیر شر در زندگی انسان:

الف- هنگامیکه حضرت موسی قبطی ها را نفرین کرد، رود نیل به رنگ خون درآمد و آن ها دیگر نتوانستند از  آبی که رنگ و بوی خون داشت، بنوشند. آنگاه یکی از قبطی ها از دوست خود که از قوم موسی(سبطی) بود،  پرسید: چگونه این آب را می نوشید؟ آن سبطی گفت: باید توبه کنید و از خداوند بخواهید تا شما را اصلاح فرماید. آنگاه این آب قابل آشامیدن خواهد شد. قبطی گفت: من تشنه هستم. قدری از آبی که می نوشی به من بده. سبطی این کار را کرد اما آن آب  در دم  به خون بدل شد. چند بار تکرار کردند ولی بی فایده بود . آنگاه قبطی گفت: برای من دعا کن زیرا تو پاک هستی و دعای تو پذیرفته می شود. سبطی دعا کرد و آن آب زلال شد. پس قبطی گفت: خداوند مرا از چشمه ی آگاهی سیراب ساخت و عطش من برطرف شد.

 

ب- یوسف آنگاه که در دام زلیخا بود، به خداوند توکل کرد و به طرف دربی که قفل بود دوید و آن درب باز شد و در لحظه ای که پیراهن یوسف پاره شد، ، عزیز مصر به اراده ی خداوند، به سوی درب آمد و بدین گونه یوسف که از بندگان خاص خداوند بود، از بدی و زشتی نجات یافت و شر از او دور شد.

 

  

2  این موارد مصداق کلام خداوند است که می فرماید:

"تبارک الله الذی بیده الملک و هو علی کل شیء قدیر." سوره ملک آیه (1)

3 1) امیری نزد عارفی مستجاب الدعوه رفت و از او طلب دعای خیر کرد. عارف گفت: آیا در امان خواهم بود؟ امیر پاسخ داد که در امان هستی. عارف گفت: از خدا مرگ تو را می خواهم. امیر گفت: من از تو دعای خیر خواستم. عارف گفت: "این بهترین دعا برای تو بود زیرا پس از مرگ تو، خلق در امن و آسایش هستند و بار گناهان تو نیز سبک تر خواهد شد." (مرگ که در ظاهر "شر" است، برای بعضی می تواند بهترین خیرها باشد.)

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد          ای عجب من عاشق این هر دو ضد

من عاشق لطف تو و عاشق جور تو هستم زیرا جور تو عین رحمت و مهربانی تو است و هر آن چه از تو رسد، خیر و نیکی است، هر چند به ظاهر شر باشد.

2) قرآن می فرماید: " عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبُ شیئا و هو شر لکم" (بقره، 216) چه بسا از چیزی اکراه داشته باشید که در آن خیری  برای شما وجود دارد و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید درحالیکه برای شما شر باشد. و به نقل از قرآن، تشخیص خیر و شر تنها در علم خداوند است: "والله اعلم و انتم لا تعلمون."

 

3) زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت                      کان که شد کشته ی او نیک سرانجام آمد

آنچه خداوند برای انسان رقم می زند، هر چند به ظاهر "شر" باشد، عین خیر و نیکی است.

 

4) آنگاه که سر ها بر بالای نیزه ها بود، "ابن زیاد" خطاب به "زینب" گفت: دیدی خدا با یاران شما چه کرد؟ و زینب با نگاه خود اینگونه پاسخ  داد: (ما رآیت الله الا جمیلا. ) یعنی از خداوند به جز زیبایی چیزی نمی بینم و شرور سبب آگاهی و عبرت انسان می شود.

 

5) "شر" در بعضی موارد باعث عبرت انسان های دیگر می شود. قرآن می گوید: "و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین." ما شما را به تر س و گرسنگی و کاستی مال، در بلا می اندازیم. ای پیامبر، صابرین بر بلا را که عبد خداوند هستند، بشارت ده." و در بعضی موارد، ترس می تواند باعث تقویت ایمان شود. به عنوان مثال: اگر انسان فقر و گرسنگی را تحمل کند، هنگام دستیابی به غذا و مال،  شکر خالق را بجا خواهد آورد و ایمان او افزوده می گردد. انسانی که تشنه است، به دنبال آب می رود و با یافتن آن شکر نعمت بجا می آورد و با لطف و رحمت پروردگار، بیشتر آشنا می شود. قرآن در این باره در سوره ی "واقعه" آیات 68 و 69  می فرماید: "افرایتم الماء الذی تشربون. اانتم انزلتموه .... ؟" آیا آبی را که می نوشید، دیده اید؟ این آب را شما از ابر پایین می ریزید یا ما؟ اگر اراده کنیم آب باران تلخ و یا شور می شود. (اگر چنین گردد آنگاه چه خواهید کرد) پس چرا شکر نمی کنید؟"

قرآن به کسانی صابر می گوید، که آنها در هنگام سختی اظهار نارضایتی نمی کنند،  تسلیم پروردگار خود هستند و به رضای او رضایت دارند. همچنین می فرماید: "اولئک علیهم صلوات من ربهم و اولئک هم المهتدون." خداوند بر ایشان(صابرین) صلوات می فرستد و ایشان هدایت شدگان هستند."

 

4 لباس، پوششی برای بدیها:

" آدم و حوا " با  وجود اینکه به خداوند ایمان داشتند، فریب شیطان را خوردند. شیطان به آنها گفت: اگر به آن درخت نزدیک شوید، برای همیشه در بهشت خواهید ماند. من قسم می خورم و شما را نصیحت می کنم و دلسوز شما هستم.... و این بیان، همان مفهوم وسواس است. در ماجرای آدم و حوا ، خطاب شیطان به آنها، از نوع وسوسه بود: "و وسوس لهم الشیطان" یعنی شیطان آن دو را وسوسه کرد، (تا آشکار کند برای آن دو، آنچه را که پنهان بود.) و آنگاه آنها به گناه نزدیک شدند. همچنین قرآن در سوره ی اعراف آیه ی 27  می فرماید: "ای بنی آدم آیا دیدید چگونه پدر و مادر شما تحت تآثیر شیطان قرار گرفتند و گمراه شدند؟ آگاه باشید که آنها با فتنه ی شیطان از بهشت رانده شدند و خداوند بهشت را برای شما ساخته است."

ویژگیهای لباس:

قرآن می فرماید: "یا بنی آدم، قد انزلنا لباسا یواری سؤاتکم و ریشا و لباس التقوی ذلک خیر." یعنی "(شیطان لباس آدم و حوی را از تن آنان کند تا بدیهای ایشان مشخص شود.) ای فرزندان آدم (همان گونه که برای بدیهای آنان پوششی درست کردیم) برای پوشانیدن بدیهای ظاهری و آراستن شما هم لباس فرستادیم. و لباس تقوی که آن بهترین است."

1-        پوشانیدن بدیها و عیب های ظاهری بندگان(یؤاری)

2-        زینت بخشیدن(ریشا)

3-        لباس تقوی(ذلک خیر)

و لباس دیگری به شما دادیم که آن لباس تقوی است. آن هم شما را می پوشاند و زینت می بخشد.  لباس تقوی عیب های درونی شما را می پوشاند. اگر این لباس خدشه دار شود، رسوایی به همراه دارد و اگر سالم بماند، در قیامت انسان را به زیباترین موجود، حتی زیباتر از ملائکه مبدل می سازد ، و آن برای شما بهترین لباس است(ذلک خیر).

 

 

من ا لجنه و الناس. 6

"چه آن شیطان از جنس جن باشد و یا از نوع انسان."

انسانی که بشدت از شیطان اطاعت می کند و مرتکب هر گونه فسادی می شود، تبدیل به "ولی" شیطان می شود. یعنی این انسان مانند یک شیطان می تواند انسان ها را اغفال کند. چنین انسانی در حقیقت شیطان و در ظاهر انسان است. (شیطان انسان نما)

ای بسا ابلیس آدم روی هست    پس به هر دستی نباید داد دست

شیطان، این گونه انسان ها را که "ولی" او هستند، حجت خود می داند. در قرآن آمده است که ابراهیم به پدر خود می گوید: "ای پدر بنده ی شیطان مباش. زیرا شیطان نسبت به خدای مهربان عصیان کرده است و من نگرانم که خداوند بر تو عذاب نازل کند. (یعنی روی از تو بگرداند.) و تو "ولی" و "نماینده" ی شیطان بشوی."

بنابراین بنده ی شیطان و "ولی" شیطان ، با هم تفاوت دارند. کسانی که به خطا و اشتباه، بنده ی شیطان هستند،  اگر به تبعیت از او ادامه دهند، "ولی" شیطان می شوند. لذا "ناس" که به معنی انسان است در این آیه اشاره به انسان ها ی شر (خناس) دارد که "ولی" شیطان شده اند. در قرآن آمده است که "یوسف گفت: من زندان را از آنچه که مرا به آن دعوت می کنند، بیشتر دوست دارم. خدایا اگر من را از  نقشه ی آنها در امان نگاه نداری، از افراد نادان خواهم شد." و پروردگار دعای یوسف را اجابت کرد و فرمود:   "ما بدی و زشتی را از یوسف دور کردیم."

 اگر خالصانه به خدا پناه ببریم، از شر در امان خواهیم ماند لذا سوره ی ناس حائز اهمیت فراوان است.



[1] تأثیر شر در زندگی انسان:

الف- هنگامیکه حضرت موسی قبطی ها را نفرین کرد، رود نیل به رنگ خون درآمد و آن ها دیگر نتوانستند از  آبی که رنگ و بوی خون داشت، بنوشند. آنگاه یکی از قبطی ها از دوست خود که از قوم موسی(سبطی) بود،  پرسید: چگونه این آب را می نوشید؟ آن سبطی گفت: باید توبه کنید و از خداوند بخواهید تا شما را اصلاح فرماید. آنگاه این آب قابل آشامیدن خواهد شد. قبطی گفت: من تشنه هستم. قدری از آبی که می نوشی به من بده. سبطی این کار را کرد اما آن آب  در دم  به خون بدل شد. چند بار تکرار کردند ولی بی فایده بود . آنگاه قبطی گفت: برای من دعا کن زیرا تو پاک هستی و دعای تو پذیرفته می شود. سبطی دعا کرد و آن آب زلال شد. پس قبطی گفت: خداوند مرا از چشمه ی آگاهی سیراب ساخت و عطش من برطرف شد.

 

ب- یوسف آنگاه که در دام زلیخا بود، به خداوند توکل کرد و به طرف دربی که قفل بود دوید و آن درب باز شد و در لحظه ای که پیراهن یوسف پاره شد، ، عزیز مصر به اراده ی خداوند، به سوی درب آمد و بدین گونه یوسف که از بندگان خاص خداوند بود، از بدی و زشتی نجات یافت و شر از او دور شد.

 

  

2  این موارد مصداق کلام خداوند است که می فرماید:

"تبارک الله الذی بیده الملک و هو علی کل شیء قدیر." سوره ملک آیه (1)

3 1) امیری نزد عارفی مستجاب الدعوه رفت و از او طلب دعای خیر کرد. عارف گفت: آیا در امان خواهم بود؟ امیر پاسخ داد که در امان هستی. عارف گفت: از خدا مرگ تو را می خواهم. امیر گفت: من از تو دعای خیر خواستم. عارف گفت: "این بهترین دعا برای تو بود زیرا پس از مرگ تو، خلق در امن و آسایش هستند و بار گناهان تو نیز سبک تر خواهد شد." (مرگ که در ظاهر "شر" است، برای بعضی می تواند بهترین خیرها باشد.)

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد          ای عجب من عاشق این هر دو ضد

من عاشق لطف تو و عاشق جور تو هستم زیرا جور تو عین رحمت و مهربانی تو است و هر آن چه از تو رسد، خیر و نیکی است، هر چند به ظاهر شر باشد.

2) قرآن می فرماید: " عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبُ شیئا و هو شر لکم" (بقره، 216) چه بسا از چیزی اکراه داشته باشید که در آن خیری  برای شما وجود دارد و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید درحالیکه برای شما شر باشد. و به نقل از قرآن، تشخیص خیر و شر تنها در علم خداوند است: "والله اعلم و انتم لا تعلمون."

 

3) زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت                      کان که شد کشته ی او نیک سرانجام آمد

آنچه خداوند برای انسان رقم می زند، هر چند به ظاهر "شر" باشد، عین خیر و نیکی است.

 

4) آنگاه که سر ها بر بالای نیزه ها بود، "ابن زیاد" خطاب به "زینب" گفت: دیدی خدا با یاران شما چه کرد؟ و زینب با نگاه خود اینگونه پاسخ  داد: (ما رآیت الله الا جمیلا. ) یعنی از خداوند به جز زیبایی چیزی نمی بینم و شرور سبب آگاهی و عبرت انسان می شود.

 

5) "شر" در بعضی موارد باعث عبرت انسان های دیگر می شود. قرآن می گوید: "و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین." ما شما را به تر س و گرسنگی و کاستی مال، در بلا می اندازیم. ای پیامبر، صابرین بر بلا را که عبد خداوند هستند، بشارت ده." و در بعضی موارد، ترس می تواند باعث تقویت ایمان شود. به عنوان مثال: اگر انسان فقر و گرسنگی را تحمل کند، هنگام دستیابی به غذا و مال،  شکر خالق را بجا خواهد آورد و ایمان او افزوده می گردد. انسانی که تشنه است، به دنبال آب می رود و با یافتن آن شکر نعمت بجا می آورد و با لطف و رحمت پروردگار، بیشتر آشنا می شود. قرآن در این باره در سوره ی "واقعه" آیات 68 و 69  می فرماید: "افرایتم الماء الذی تشربون. اانتم انزلتموه .... ؟" آیا آبی را که می نوشید، دیده اید؟ این آب را شما از ابر پایین می ریزید یا ما؟ اگر اراده کنیم آب باران تلخ و یا شور می شود. (اگر چنین گردد آنگاه چه خواهید کرد) پس چرا شکر نمی کنید؟"

قرآن به کسانی صابر می گوید، که آنها در هنگام سختی اظهار نارضایتی نمی کنند،  تسلیم پروردگار خود هستند و به رضای او رضایت دارند. همچنین می فرماید: "اولئک علیهم صلوات من ربهم و اولئک هم المهتدون." خداوند بر ایشان(صابرین) صلوات می فرستد و ایشان هدایت شدگان هستند."

 

4 لباس، پوششی برای بدیها:

" آدم و حوا " با  وجود اینکه به خداوند ایمان داشتند، فریب شیطان را خوردند. شیطان به آنها گفت: اگر به آن درخت نزدیک شوید، برای همیشه در بهشت خواهید ماند. من قسم می خورم و شما را نصیحت می کنم و دلسوز شما هستم.... و این بیان، همان مفهوم وسواس است. در ماجرای آدم و حوا ، خطاب شیطان به آنها، از نوع وسوسه بود: "و وسوس لهم الشیطان" یعنی شیطان آن دو را وسوسه کرد، (تا آشکار کند برای آن دو، آنچه را که پنهان بود.) و آنگاه آنها به گناه نزدیک شدند. همچنین قرآن در سوره ی اعراف آیه ی 27  می فرماید: "ای بنی آدم آیا دیدید چگونه پدر و مادر شما تحت تآثیر شیطان قرار گرفتند و گمراه شدند؟ آگاه باشید که آنها با فتنه ی شیطان از بهشت رانده شدند و خداوند بهشت را برای شما ساخته است."

ویژگیهای لباس:

قرآن می فرماید: "یا بنی آدم، قد انزلنا لباسا یواری سؤاتکم و ریشا و لباس التقوی ذلک خیر." یعنی "(شیطان لباس آدم و حوی را از تن آنان کند تا بدیهای ایشان مشخص شود.) ای فرزندان آدم (همان گونه که برای بدیهای آنان پوششی درست کردیم) برای پوشانیدن بدیهای ظاهری و آراستن شما هم لباس فرستادیم. و لباس تقوی که آن بهترین است."

1-        پوشانیدن بدیها و عیب های ظاهری بندگان(یؤاری)

2-        زینت بخشیدن(ریشا)

3-        لباس تقوی(ذلک خیر)

و لباس دیگری به شما دادیم که آن لباس تقوی است. آن هم شما را می پوشاند و زینت می بخشد.  لباس تقوی عیب های درونی شما را می پوشاند. اگر این لباس خدشه دار شود، رسوایی به همراه دارد و اگر سالم بماند، در قیامت انسان را به زیباترین موجود، حتی زیباتر از ملائکه مبدل می سازد ، و آن برای شما بهترین لباس است(ذلک خیر).

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد